برای مینا
چندیست باز چشم به راهم برای تو
در راه عشق، هم قدم و پا به پای تو
چندیست باز چشم به راهم برای تو
در راه عشق، هم قدم و پا به پای تو
با خاطری شکسته مرا آشنا مکن
این درد مسری است مرا مبتلا مکن
یک چند هم برای دل آشنا بخوان
دارد غروب میشودومن درانتظار
درجای جای خاطره ها برسرقرار
دیدم به چشم خویش همین چندروزه من
این ماجرای شوم دراین گوشه ازوطن
دلم گرفته از این روزگار پرترفند
شبیه شیشه ی رنگینِ روی انگشتر
کسی، مباد هیچ کسی مثل من چنین بی بر
با شادمانی از ارتقاء شهر راز به عنوان مرکز شهرستان
وحدت راز وجرگلان امیدوارم زیر سایه ء همکاری
وهمیاری رازیها باملت عزیز ترکمن وکرد ها وترکها
وهمهء آنهایی که به سربلندی این شهرستان تازه تاسیس
می اندیشند پیشرفتهای خوبی نصیب این شهرستان مرزی
کردد به امید آن روز
باغ پربود ازشم گلها؛گل سرخی که بس معطّربود
ساز میزد به باغ
چوپانی ؛ساز اوهم چه روحپروربود
1) زبان به کام کشیدم دلم بهانه گرفت
بهانه های جگر سوزوعاشقانه گرفت